از متروی دروازه دولت که بیرون آمدیم، صدای یا حسین/میرحسین می آمد. وی خیابان انقلاب سیل جمعیت به سمت میدان فردوسی در حرکت بود. نزدیک ساعت یازده صبح بود که به میدان نزدیک شدیم و حدود ده گازاشک آور به سمتمان شلیک شد که با زحمت و در پراکندگی آمدیم توی سمیه. هرجا شعار میدادیم، انسجام بیشتر بود و بامسماترین شعار "این ماه ماه خونه، یزید سرنگونه" بود. از کنار دانشگاه امیرکبیر ناگهان سیل جمعیت را زیرپل حافظ دیدیم. دود غلیظی از توی خیابان انقلاب روبروی خارک از یک خانه بیرون زده بود. به سرخارک که رسیدیم، نیروهای ویژه حمله کردند و ما را تا تالاروحدت عقب بردند. اما ما با ""هوهو" گفتن به عقب شان راندیم. ناگهان روی پل بسیجی های موتورسوار را دیدیم که با اسلحه به سمت مان آمدند و شلیک کردند که فهمیدیم مشقی بوده. کنار تالار وحدت که میدویدیم، یک میله به شانه ام خورد و یک سنگ به سرم! بعدش هم حین دویدن خوردیم به یک بسیجی موتورسوار بخت برگشته که با دیدن ما تعادلش را از دست داد و خورد زمین. موتورش را آتش زدیم تا از گاز اشک آور در امان باشیم و خودش را هم کتک زدیم و ولش کردیم. ناگهان از سمت حافظ موتورسوارهای بسیجی به سمت ما آمدند و رفتیم عقب. شعار این لحظه این بود:"توله سگهای رهبر"! یکی از بسیجی ها که کاپشن زرد داشت، نیروها را مدام به سمت ما تهییج میکرد. در یک لحظه به سمتش رفتم و هرچه فحش بلد بودم نثارش کردم و از گرفتن عکس و فیلمم هم نترسیدم. ما به سمت بسیجی ها سنگ پرتاب میکردیم و هرچند یک بار عقب شان می راندیم. کم کم گاز اشک آورها و میله ای که به من خورده بود، اثرش را میگذاشت. دختر و پسر جوانی که به شدت باتوم خورده بودند، گوشه ای دراز کشیده بودند. یک نفر میگفت که چهارراه ولیعصر مردم نیروهای ویژه را خلع سلاح کرده اند و بجه ها از تعداد بیشتر ما و کمتر بودن بسیجی ها می گفتند که... درهمین بین ناگهان بسیجی ها و نیروهای ویژه کنار کشیدند و تعداد زیادی موتورسوار دوترکه نیروی ویژه به سمت ما حمله کردند. همین طور که به داخل کوجه های فرعی فرار میکردیم، لحظه ای به عقب برگشتم و دیدم که یک مامور ویژه مردی میانسال را گرفته و روی زمین خوابانده. فقط یک راه مانده بود: به سمت مامور دویدم و فریاد زدم:"ولش کن!" که دیدم مامور فرار کرد. بی اختیار دست هایم را به شکل V در آوردم و بالا بردم. احساس غرور کردم.
۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه
روزی که احساس غرور کردم(مشاهدات ظهر عاشورا)
۱۳۸۸ دی ۴, جمعه
هشدار: مرافب روزهای بعد از راهپیمایی ها باشیم!
تجربه تظاهرات بعد از 16آذر نشان می دهد کودتاچیان بعد از شکست در روز تعیین شده، از روز بعد نیروهای خود را در محل تظاهرات جمع می کنند و در صورت عدم انسجام سبزها به آن ها حمله می کنند. این اتفاق همین هفته در قم نیز روی داد: روز بعد از تظاهرات میلیونی روز دفن آیت الله منتظری، گروه های فشار به خیابان های قم ریختند و دست به خودنمایی زدند. متاسفانه نیروهای سبزی که ازین دسیسه بی اطلاع بودند ازین حربه دشمن آسیب دیدند.این نکته به ویژه در فصاهای بسته مثل دلنشگاه ها یا مساجد بیشتر دیده شده است.. ،
۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه
پدرم عاشورای57 مرا به راهپیمایی برد، حالا من باید پسرم را ببرم!
پسر خردسالی بودم که پدرم دستم را گرفت و برای روز عاشورا برد راهپیمایی. امام خمینی اعلامیه داده بود که باید بروید راهپیمایی. مسیر راهپیمایی ازمیدان آزادی تا میدان امام حسین بود که آن زمان می شد شهیاد تا فوزیه. ما با آرامش حرکت میکردیم و مرگ بر شاه می گفتیم. جمعیتمان زیاد بود، اما خبری از نیروهای نظامی در خیابانها نبود. مردم از ساختمان نیمه کاره سر خیابان خوش - که بعدها معروف شد - بالا رفته بودند و از بالا با شعارها ما را همراهی می کردند. آنزمان شاه عقلش نمی رسید بسیجی درست کند و قاتی جمعیت بفرستد تا راهپیمایی را بههم بزند. چماقدارهاش هم از مردم جدا بودند و چهرههای شاخصی داشتند. نکته دیگری که بهیادم مانده، تعداد زیاد خبرنگاران بود که آزادانه در خیابانها بودند و از آن بین دو عکاس بی بی سی را یادم هست که روی سقف کیوسکهای روزنامهفروشی نشسته بودند و عکس میگرفتند. آن روزها هنوز بهفکر شاه نرسیده بود که مجوزخبرنگارها را باطل کند یا در محدوده دانشگاه و نمازجمعه حبسشان کند! امروز حس می کنم وظیفه دارم پسر خردسالم را روز عاشورا با خود ببرم تا این لحظههای تاریخی زیبا در ذهنش بماند.
۱۳۸۸ دی ۱, سهشنبه
دستاورد فوت آیتالله منتظری برای جنبش سبز:فعال شدن شهرستانها
سرانجام مرد بزرگ این دیار با کوچش نیز اسباب برکت شد و جنبش سبز را به طرز عجیبی به جلو پرتاب کرد. درحالی که عملا برنامه جنبش برای ماه محرم بهعلت بسته بودن فضای هیات ها و پراکندگی موجود در آنها با دشواری هایی روبرو بود، درگذشت آیت الله منتظری تحرک نوینی در جنبش به وجود آورد. این مهم درحالی به دست آمد که کودتاچیان بیش از دو هفته برروی تصویر جعلی پاره شدن عکس امام انرژی گذاشتند، غافل از این که این انرژی با یک حادثه ناگهانی به باد فنا خواهد رفت. هزینه صرفشده برای این حرکت ازجانب آنها چنان بوده که به طرز مسخرهای قصد دارند در قم هم نشان بدهند هنوز شکست نخوردهاند! اما نکته مهم دیگر بعد از رحلت آیتالله که به پدر معنوی سبزها نیز شهرت داشت، فعال شدن شهرستانها بود. بهاین ترتیب که ناگهان جوش و خروش مردمی در نجفآباد، قم و تاحدی اصفهان دولت کودتا را غافلگیر کرد. اگر قم را مهمان تهرانی ها بدانیم، برای نجف آباد نمیتوان چنین توجیهی داشت و تظاهرات خودجوش آنجا را حقیقتا باید بومی دانست. برهمین اساس بود که برای اولین بار بلندگو بهدست سبزها افتاد و شهر نجفآباد عملا تسخیر شد.
. یادمان باشد که در انقلاب 57 نیز باوجود مرکزیت تهران، تا شهرستانها وارد گود نشدند، اتفاق اصلی روی نداد.
۱۳۸۸ آذر ۲۴, سهشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)