۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

آقای گارد ویژه، بیا دستبدت را پس بگیر!

کسانی که روز 13 آبان از خیابان تخت طاووس گذشته بودند، شاهد اتفاق جالبی بودند که پایین پل مدرس یعنی داخل اتوبان رخ داد. ماجرا از این قرار بود که یک‌طرف اتوبان را سبزها گرفته بودند و یک‌طرف را نیروهای گارد ویژه و به‌هم سنگ پرتاب می‌کردند. در این بین پسر جوانی به سمت مقابل رفت و گاردی‌ها از پشت محاصره‌اش کردند و به دستانش دستبند زدند. اما در همین زمان بچه‌های دیگری که از بالای پل خیابان تخت طاووس دستگیری دوست سبزشان را دیدند، چنان گاردی ها را سنگ‌باران کردند که آن‌ها جوان دستبند به‌دست را رها کردند و فرار کردند! فریاد شادی سبزها برپا بود که گاردی‌ها با نیروهای بیشتری برگشتند. اما هرچه خیابان و کوچه‌های اطراف را گشتند، اثری از جوانی که دستبند به‌دست فرار کرده بود، ندیدند. گاردی بخت‌برگشته‌ای که دستبندش را از دست داده بود، در این بین توی سر خودش می‌زد و می‌دانست که توبیخ در انتظارش است! این هم سرنوشت کسی بود که با مردم درافتاده بود. این ماجرا بعد از ماجرای بسیجیان کوچه‌های بن بست تخت طاووس، جالب‌ترین حادثه 13 آبان در این خیابان بود: بسیجی‌ها که انگار از داخل دانشگاه پیام نور بالای میدان هفت تیر بیرون آمده بودند، با باتوم به خیابان جم رسیدند. اما چشم‌تان روز بد نبیند، چنان با حمله سبزها روبرو شدند که با سرعت باد فرار کردند و کلی اسباب خنده شدند.

۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

مشاهدات 13 آبان

ایستگاه مترو مفتح نزدیک ترین ایستگاه به میدان هفت تیر بود. اما مشکل اینجا بود که همه مسیرهای منتهی به هفت تیر را نیروی انتظامی بسته بود. پس پیاده راه افتادم تا به خیابان جم رسیدم. آنجا تعداد سبزها زیاد بود و متشکل شده بودند. نکته جالب حمله نیروهای ویژه از یک طرف و حمله سبزها از طرف مقابل بود. آدم یاد فیلم های مستندی می‌افتاد که از درگیری خیابانی فلسطینی ها با اسراییلی ها بارها دیده ایم. یعنی وقتی نیروهای ویژه حمله می کردند، ما با سنگ پرتاب کردن به عقب نشینی وادارشان می کردیم. حتی یک بار که یکی از نیروها زیادی جلو آماده بود و با باتومش تهدید به زدن می کرد، یکی از بچه ها متقابلا جلو رفت و چنان جدی با سنگ تهدیدش کرد که سرباز بخت برگشته عقب نشست! اما یک بار هم که نیروها بال تعداد زیاد حمله کردند، ما به ساختمان پزشکان پناه بردیم و موقع هجوم نیروها دختر خانمی که به زمین خورده بود، به طرز وحشیانه ای مورد حمله نیروها قرار گرفت. بعدش هم آن‌ها شیشه های در ساختمان را شکستند، با لگد به در کوبیدن و رفتند. نکته مهم این بود که ما فهمیده بودیم آن‌ها دستور تیر ندارند و فقط با باتوم حق حمله دارند. توی بزرگراه مدرس هم بچه ها این را فهمیده بودند و با گرفتن نصف بلوار بزرگراه با سنگ به نیروی انتظامی حمله می کردند و اجازه نمی دادند به این سمت اتوبان بیایند!
از خیابان جم به سمت هفت تیر حرکت کردیم، اما وقتی دیدیم مسیرها بسته اند، به سمت راست پیچیدیم و سر از سهروردی درآوردیم. باورمانت نمی شد؛ کل خیابان سهرورودی را سبزها گرفته بودند و چنان شعار می دادند که گویی خانه ها می لرزیدند. مردم هم از خانه ها بیرون آمده بودند. خانمی که منزلش در سهروردی نزدیک تخت طاووس بود می‌گفت که فقط یک بار دیگر آن منطقه شلوغ شده بود و آن هم 21 بهمن سال 1357 بود! من هم گفتم که اتفاقا حالا هم همان قدر به پیروزی نزدیک هستیم! سهروردی از این نظر محل خوبی بود که از تمرکز نیروها در آن خبری نبود. آن‌ها بیشتر به کریمخان، تخت طاووس و عباس آباد رفته بودند.
شعارها این بار جدی تر به رهبر اشاره داشتند و از مرگ بر دیکتاتور تا خامنه ای قاتله، ولایتش باطله" را شامل می‌شدند. اما حیف که شعار زیبای "مرگ بر هیچ کس " در این بین گم شد. این شعار می توانست دشمن دشمن گفتن رهبر و احمدی نژاد را به سادگی زیر سوال ببرد.