۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

آقای نوریزاده، قومیت و مذهب ملاک انسانیت نیستند: چه تحفه "آرادانی" باشد و چه "شیعه" بحرینی

آقای نوریزاده، روشنفکری ما اجازه نمی دهد برای مسخره کردن آدم حقیری مثل احمدی نژاد که به تمامی فساد و حماقت است، به محل تولدش اشاره کنیم و "تحفه آرادان " بخوانیمش. همینطور به خودمان اجازه نمی دهیم مردم بحرین را که توسط نیروهای نظامی بحرین و عربستان با رگبار گلوله کشته می شوند، به صرف شیعه بودن شان نادیده بگیریم و بگوییم این پلیس است که هدف آنها قرار گرفته و توسط ماشین آنها زیرگرفته می شود! مگر شیعه بودن شان انسانیت آنها را زیر سوال می برد که از سرکوب شان دفاع کنیم؟ گیرم که ایران هم از آنها دفاع کند، باز هم کشته شدن شان کف خیابان مجاز است؟ شما در مقابل این سوال همیشه می گویید وضعیت بحرین "پیچیده" است و فرصت دیگری برای توضیح دادن می طلبد. اما هرگز این فرصت را ایجاد نمی کنید و در توهم پیچیدگی باقی می مانید. انسانیت ما را از سیاست و بازی های سیاسی فراتر می برد و از قومیت و مذهب می گذراند. به قول شاملوی بزرگ: " ما انسان را رعایت کرده ایم".

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

فرانسه و انگلیس آبروی جامعه جهانی را خریدند!

چه کسی فکر می‌کرد فرانسه سارکوزی با به رسمیت شناختن مخالفان لیبی، عنوان مهد دموکراسی را بار دیگر برازنده کشور فرانسه کند؟ چه کسی فکر می‌کرد دیوید کامرون  به عنوان رهبر حزب محافظه کار انگلستان، با اصرار فراوان خود جامعه بین‌الملل را - که خسته از نبردهای افغانستان و عراق، به نبردی دیگر نمی‌اندیشید - وادار به صدور قطعنامه‌ای کند که شاید بتوان آن را افتخار سازمان ملل در قرن بیست و یکم نامید. البته نقش اوباما و هیات سیاسی آمریکا در سازمان ملل  را نباید از یاد برد که یکی نویسندگان اصلی این قطعنامه بودند و در بسیار محکم و جدی شدن این قطعنامه سهم اصلی را بر دوش کشیدند. حتی رای ممتنع دادن کشورهایی مانند چین و آلمان، با تلاش آمریکا انجام شد.
این قطعنامه جنایت علیه بشریت را محکوم کرد و نه تنها معمر قذافی را به خود آورد، بلکه خواب دیکتاتورهای جهان را بار دیگر آشفت. به این ترتیب دیکتاتورهایی که گمان می‌کردند با به رگبار بستن مردم بی گناه می‌توانند به حکومت خود ادامه بدهند، بار دیگر از جسارت سازمان ملل برخود لرزیدند.

۱۳۸۹ اسفند ۲۲, یکشنبه

پسرم، حیف از روح لطیفت که با نام و باتوم بسیج، دروغ و سرکوب مردم آلوده شود

گویا ماجرای حضور نوجوانان در جنگ با عراق که مخالف کنوانسیون‌های بین‌المللی بود را بار دیگر جمهوری‌اسلامی از یاد برده و این بار دانش‌آموزان را از مدارس با عنوان بسیجی به میدان نبردی دیگر کشانده تا مقابل مردم بایستند. این سوء استفاده از جوانانی که تشنه هیجانی هستند که در کشور وجود ندارد، از آن حرکت های ویژه جمهوری اسلامی است. اما این جوان ها خود چه می‌کنند؟ اگر به حرف‌هایشان گوش کنید، یا از مدل‌های جدید گوشی موبایل حرف می‌زنند و یا دوربین های عکاسی! انگار اصلا خودشان هم نمی‌دانند برای چه به خیابان آمده‌اند. برای همین وقتی رودرروی مردم قرار می گیرند، به سرعت پشت سر بسیجیان خشن بزرگ‌تر بی‌سیم به دست قرار می گیرند و از حد دکور نمی‌گذرند. تصورش را کنید در حالت عادی آنها باید در چهارشنبه سوری ترقه منفجر کنند یا مردم را باتوم ‌ بزنند؟ چه تلخ است و دلسوزانه، که این جوان ها به جای خالی کردن هیجان و غرورشان، باید مقابل مردمی از جنس خودشان بایستند، تا بعدتر سال ها ازین حرکت شان شرمنده باشند.

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

آقای کامبیز حسینی، نمی خواهید در پارازیت تان دست از سر این "منشور جنبش سبز" بردارید؟!

آقا شما انگار قصد ندارید ازین منشور منحوس و مشکوک - به قول نوریزاده - دست بردارید.  هر مهمانی که به برنامه تان می آید، خیلی بی ربط می روید سراغ منشور! دیشب باز وسط حرف های حسن داعی گیر داده بودید به منشور که به‌خیر گذشت. آخر "برادر من"، شما دنبال چه می‌گردید در این منشوری که برایتان از منشور کوروش هم مهم‌تر شده است؟ مگر نمی‌گویید میرحسین و کروبی بیش از 2 ماه در حبس بوده اند و ارتباط شان با بیرون قطع؟ پس این ویراست دوم منشور از کجا آمده و توسط چه کسی نوشته شده؟ منشور ما این عبارت های عجیبی نیست که اسباب تفریح شما و خودنویس شما شده، بلکه بیانیه های شاعرانه و عاشقانه موسوی و رازونیازش با مردم است. او کسی است که گفت دشمن‌تان را هم باید دوست داشته باشید و برخلاف احترامش برای به قول شما " دوران طلایی امام"، دیگر هرگز از آن دوران یاد نکرد. این حرف های شما هم مال الان نیست. دو سال پیش تمام شد و رفت. نگرد برادر من، گشته‌ایم، یافت می نشود! موسوی و کروبی که حالا زیر شکنجه و تحمل انفرادی هستند، حالا به همه سبزهای دنیا تعلق دارند و مطمئن باشید در انتخابات و رفراندوم آزاد، به رای مردم احترام خواهند گذاشت. اصلا بهایی که هم‌اکنون می پردازند، برای همین است و بس. برادر من، دست بردارید ازین شیطنت‌ها. ضمنا یادمان نرفته چند هفته قبل زیر لبی عبارت "سبزاللهی" را به کار بردی و بارها از "سبزبازی" گفته‌ای. چه کنیم که پارازیت تان را دوست داریم!

۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

آقای علیرضا رضایی، میرحسین و کروبی را گرفتند در سه شنبه های سبز خیلی چیزها شد، اما شما از آن ها بی خبرید!

جناب علیرضا رضایی، برخلاف نظر شما که اینترنت قطع نشد، برای اولین بار Vpnها به مدت دو روز کاری قطع شدند و فیلترینگ روزانه به ساعت رسید، برای اولین بار موفق شدیم درمقابل سه لایه امنیتی که کل خیابان را بسته بودند و اجازه عبور هیچ عابری را نمی‌دادند شعار بدهیم، ماموران نیروی انتظامی، سپاه و دانش آموزان بسیجی که به میدان آمده بودند، برای اولین بار با ماسک و کلاه پشمی صورت‌شان را پوشاندند، برای اولین بار شهرستان‌ها با جنبش همراه شدند تا سران رژیم به فکر خارج کردن سرمایه‌شان بیفتند، برای اولین بار دو ون نیروی انتظامی در مرکز شهر و در حضور نیروها آتش زده شد و میدان‌هایی مثل آریاشهر محل تجمع هرشبانه جوانان سبز شد، برای اولین بار حکومت بعد از یک هفته جرات نکرده دستگیری دو بزرگوار را اعلام کند تا به قول شما قیامت نشود، برای اولین بار پس از راهپیمایی مردم، احمدی نژاد در چند سخنرانیش جرات نکرد حتی یک کلمه درباره جنبش و رهبرانش بگوید.
آقای رضایی، خیلی خبرها شد که تا در بطن مردم نباشی، از آن‌ها بی خبر خواهی ماند. در پیاده روهای شانزلیزه خیلی خبرها نمی‌رسد. امیدوارم سه شنبه دیگر خیرها به شما برسند!

۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

فائزه عزیز، قدم‌های سبزت در سه شنبه های سبز برایمان ارزشمندند

درحالی که محسن هاشمی به عنوان آخرین عضو خانواده هاشمی در دولت مجبور به استعفا شده، عکس‌هایی اخیرا که از فائزه هاشمی هنگام دستگیریش در روز 25 بهمن در خودروی نیروی انتظامی گرفته شده، حتی تلخ‌تر از برخورد و فحاشی آن لباس شخصی حقیر و بی‌منزلت هستند. در این عکس ها دل‌خوری غریب و حتی احساس ترحمی نسبت به عکاس نیروی انتظامی و ایرنا  در نگاه فائزه وجود دارد. اما حرف من این است که چرا هیچ کس از حضور سبز و گرانقدر
فائزه در میان سبزها قدردانی نمی‌کند؟ نکند ما هم او را به‌همان چوبی می‌رانیم که کیهان و دولت کودتا؟ نکند به‌خاطر پدر، جسارت غریب دختر را هم از یاد برده‌ایم؟ برای کسانی که این بانوی دوست‌داشتنی را که به عنوان یک دوست "بامعرفت" شهرت دارد، می شناسند، تعریف از اخلاق او محلی از اعراب ندارد. اما ما سبزها چه وقت قدردان حضورش بوده‌ایم و کدام دختر یک سیاستمدار ایرانی را می‌شناسیم که فقط و فقط به‌خاطر پدرش این چنین مورد آزار قرار گرفته و تحقیر و تخریب شده باشد؟ یادمان نرفته که او بارها در تظاهرات دانشجویی با نشان‌های سبز حضور داشته و دیگر حتی مشکلات ایجادشده پسرش که در خارج از کشور درس می‌خواند، برایش اهمیتی ندارد.
فائزه را که حرف‌هایش
درمورد حقوق زنان و دفاعش از خاتمی در روزنامه زن را به‌یاد داریم،به‌خاطر استقلالش از پدر و سبز بودن در عمل با حضور در میان مردم، دوست داریم و با دیده احترام به او می نگریم. گرچه همه می‌دانیم رفتار پدرش قابل‌دفاع نیست...