چندسالی است دکتر فاطمی در سایت های اصولگرایان شهید خوانده می شود و احمدی نژاد هم هرساله - مثل هفته قبل - به مناسبت سالگرد شهادتش به سراغ همسرش برود. اما چرا؟ بازی روزگار چنین است که سرکارخانم پریوش سطوت از خارج به ایران آمده تا برای رحیم مشایی رای جمع کند! به دستور شخص احمدی نژاد، برای او یک سوییت در هتل لاله اجاره شده است. بعد از استقرار او طبق قرار از طریق یک واسطه با سیاسیون و هنرمندان مستقل تماس گرفته می شود تا همسر دکتر فاطمی به آن ها بگوید: "اگر شوهر من وزیر خارجه دکتر مصدق بود، احمدی نژاد خود مصدق است و شما هم باید به مشایی رای بدهید تا راه مصدق ادامه پیدا کند!" این وضعیت درحالی ادامه پیدا کرده است که برخی از مورخان اصلا در این که پریوش سطوت همسر دکتر فاطمی باشد، تردیدی جدی دارند و عده ای نیز از خانواده دکتر فاطمی - از جمله پسرش - خواسته اند در مقابل رفتارهای پریوش سطوت عکس العمل نشان بدهند. جالب این است که برای احمدی نژاد مهم نیست که این خانم از اقوام نزدیک تیمسار رحیمی عضو وفادار پلیس شاه قبل از انقلاب بوده است. احمدی نژاد و مشایی به هرتخته پاره ای چنگ می زنند تا از گردونه قدرت خارج نشوند.
۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه
۱۳۸۹ آذر ۲, سهشنبه
نقش مشایی و احمدی نژاد در تجاوز به دختران زندانی دهه 1360!
برخی ازخانوادههایی که دخترانشان در دهه 1360 تحت عنوان مجاهد یا چریک اعدام شدهاند، از نقش مستقیم مشایی و احمدینژاد در تجاوز به فرزندانشان پرده برداشتهاند. ماجرا ازین قرار بوده که در آن زمان ابتدا طبق فتوایی نفرتانگیز، به دختران در زندان تجاوز میشد تا باکره ازدنیا نروند و سپس اعدام میشدند. اما این همه ماجرا نبود: متجاوزان پس از اعدام به خانه اعدام شدگان میرفتند تا به عنوان شیربها گل و شیرینی به خانواده ها بدهند و عذاب ناشی از ازدست دادن فرزند را دوچندان کنند. در میان کسانی که به خانهها مراجعه می کرده اند، مشایی و احمدی نژاد به عنوان متجاوزان شناسایی شده اند. آن ها با همکاری یکدیگر پس از بازجویی از دختران، پیش از اجرای حکم اعدام بدون دادگاه و سریع شان، شخصا به آن ها تجاوز می کردند. آن زمان مشایی و احمدی نژاد چنان از بقای رژیم مطمئن بودند و به دور خود چتر امنیتی کشیده بودند که حتی به ذهن ناقص شان نمی رسید زمانی باید پاسخگوی جنایات شنیع شان باشند. طی آن سال های سخت، بسیار تحقیرآمیز با خانواده ها برخورد می شد، تا حدی که حتی اجازه مجلس عزاداری به خانواده ها داده نمی شد.
۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه
چرا هنرمندانمان "سبز بودن" را جدی نمیگیرند؟
خبر ساخت فیلم ندا با بازی لیلا اوتادی، داریوش ارجمند، بهاره افشاری، امیر آقایی و جمشید هاشم پور، بازهم روح هنر در جامعه را به دردآورد. آن ها چطور حاضر شده اند در فیلمی درباره ندا درکنار امثال شریفی نیا بازی کنند؟ چرا از باران کوثری و دستبند سبزش و مادرش رخشان با روسری سبزش یاد نمیگیرند؟ چرا از محسن تنابنده و علامت V دستش نمیآموزند؟
چرا از سبز بودن دور شده اند؟ گرچه قابل قیاس نیست، اما اخیرا دیدارساده استاد انتظامی با خبرگزاری فارس، این نکته را به یادمان آورده بود که چرا هنرمندان مان در "سبز بودن"مان جدی نیستند؟ قبلا بارها از استاد حمایت کرده ایم. به راستی چرا دوستان خبرنگار و منتقدمان در صداوسیمایی آلوده به خون شهدای سبز ظاهر می شوند؟ چرا نویسنده ای که برای چنبش سبز به هنرمندان خارج از کشور عریضه نوشته بود، حالا در شبکه های مختلف مهمان صداوسیماست؟ چرا فیلمسازانی که با چشم خودمان حضور سبزشان را در راهپیمایی ها دیده بودیم، سر از مهمانی بیت رهبری درمی آورند؟ نکند یادمان رفته قلم ما با خون عزیزانی مثل زیدآبادی آبیاری شده که حتی یک ساعت هم تاکنون به مرخصی نرفته اند، چون یک گام که هیچ، یک بندانگشت هم عقب ننشسته اند. خبرنگار سبزی که با رادان مصاحبه می کند و بهانه اش انتقاد و یا "حرفه ای بودن" است، از یاد برده است که رادان شخصا در کهریزک دستور شکنجه و تجاوز صادر می کرد.
چه برما رفته است که چنین فراموش کار شده ایم؟ یعنی به همین سادگی پشت میرحسین ها،کروبی هاو خاتمی ها را خالی کرده ایم و برای آن ها که به پشتیبانی ما زندگی شان را جهنم کرده اند، ارزش قائل نیستیم؟ چه برما رفته است که همکاری با فارس و رجانیوز و صداوسیما برای مان عادی شده اند؟ چرا به جای شجریان بودن، به عافیت افتخاری ها نزدیک شده ایم؟ چه شد جسارتی که باتوم، گاز اشک آور و گلوله ها حریفش نبود؟ اگر جسارت به خیابان ریختن را از دست داده ایم و روی بام ها فریادزدن را از یاد برده ایم، لااقل نگذاریم انگ همکاری با جلادان بر پیشانی مان ثبت شود. چرا سبز بودن مان را جدی نمی گیریم و از ساندیس خورهای ثابت قدم هم عقب تر مانده ایم.
چرا از سبز بودن دور شده اند؟ گرچه قابل قیاس نیست، اما اخیرا دیدارساده استاد انتظامی با خبرگزاری فارس، این نکته را به یادمان آورده بود که چرا هنرمندان مان در "سبز بودن"مان جدی نیستند؟ قبلا بارها از استاد حمایت کرده ایم. به راستی چرا دوستان خبرنگار و منتقدمان در صداوسیمایی آلوده به خون شهدای سبز ظاهر می شوند؟ چرا نویسنده ای که برای چنبش سبز به هنرمندان خارج از کشور عریضه نوشته بود، حالا در شبکه های مختلف مهمان صداوسیماست؟ چرا فیلمسازانی که با چشم خودمان حضور سبزشان را در راهپیمایی ها دیده بودیم، سر از مهمانی بیت رهبری درمی آورند؟ نکند یادمان رفته قلم ما با خون عزیزانی مثل زیدآبادی آبیاری شده که حتی یک ساعت هم تاکنون به مرخصی نرفته اند، چون یک گام که هیچ، یک بندانگشت هم عقب ننشسته اند. خبرنگار سبزی که با رادان مصاحبه می کند و بهانه اش انتقاد و یا "حرفه ای بودن" است، از یاد برده است که رادان شخصا در کهریزک دستور شکنجه و تجاوز صادر می کرد.
چه برما رفته است که چنین فراموش کار شده ایم؟ یعنی به همین سادگی پشت میرحسین ها،کروبی هاو خاتمی ها را خالی کرده ایم و برای آن ها که به پشتیبانی ما زندگی شان را جهنم کرده اند، ارزش قائل نیستیم؟ چه برما رفته است که همکاری با فارس و رجانیوز و صداوسیما برای مان عادی شده اند؟ چرا به جای شجریان بودن، به عافیت افتخاری ها نزدیک شده ایم؟ چه شد جسارتی که باتوم، گاز اشک آور و گلوله ها حریفش نبود؟ اگر جسارت به خیابان ریختن را از دست داده ایم و روی بام ها فریادزدن را از یاد برده ایم، لااقل نگذاریم انگ همکاری با جلادان بر پیشانی مان ثبت شود. چرا سبز بودن مان را جدی نمی گیریم و از ساندیس خورهای ثابت قدم هم عقب تر مانده ایم.
۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه
افتضاح دیگری برای دولت کودتا: دیدار با مشاور رییس جمهور سودان!
دیدار جلیلی و متکی با مشاور رییس جمهور سودان افتضاح دیگری را برای دولت کودتا رقم زد. مشاور دولتی که رییس جمهورش توسط دادگاه کیفری بینالملل تحت تعقیب کیفری است و حکم بازداشتش صادر شده و هیچ جای دنیا جایی برایش نیست، تنها و تنها می تواند با یک دولت کودتایی نامشروع دیدار داشته باشد. بعد از افتضاح دیدار احمدی نژاد با رابرت موگابه، دیکتاتوری که به عنوان ننگ قاره سیاه ازو یاد می شود، دیدار با دولت سودان افتضاحی دیگر برای دولت کودتا بود. جالب این که جلیلی از عمرالبشیر، رییس جمهور تحت تعقیب سودان برای مقاومتش تقدیر کرد! لابد اینطوری باید از مقاومت همه جانیان فراری از چنگ قانون هم تشکر کرد!
۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه
آقای ضرغامی، صداوسیمایی که رییسش تو باشی، بهتر ازین نمی شود!
ضرغامی که یادش رفته بود 13 آبان پارسال از ترس حضور سبزها جرات نزدیک شدن به مرکز شهر را نداشت، امروزدر مراسم کنار سفارت امریکا زبان درآورده بود و با لحنی توهین آمیز مشاوران رهبران جنبش را ورشکستگان سیاسی خواند که به زباله دانی تاریخ رفته اند. ضرغامی که خود را تا نوچگی احمدی نژاد پایان آوررده بود، گفت که خبرنگاران دنیا برای مصاحبه با او سرودست می شکنند و اصلا هم برایشان مهم نیست احمدی نژاد جوابشان را می دهد یا نه! او گفت که سخنرانی اوباما در سازمان ملل خیلی ذلت باربود و با استقبال مواجه نشد اما سخنرانی احمدی نژاد با استقبال فراوانی مواجه شد و همه سراپاگوش بودند:"من در سالن که نگاه می کردم دیدم سکوت مطلق در این سالن حاکم است و این تعداد زیادی نشسته اند وکوچکترین حرکت اضافه ای انجام نمی دهند که حتی اگر قلمشان هم به زمین می افتاد صدایش در آن سالن بزرگ می پیچید. "! او که با وقاحت دروغ می گفت، از اینکه هرساله در قلب استکبار فرصت برای کوبیدن استکبار فراهم است ابراز شادمانی کرد. البته او نگفت که آیا استکبار هم فرصت مشابهی در ایران دارد یا فرصت ها یک طرفه اند! ضرغامی گفت که تصاویر تظاهرات جنبش سبز را صداوسیما هم پخش می کرده و همین سبب حضور ناگهانی و خودجوش مردم شد که 24 ساعته گردهم آمدند و حماسه 9 دی را خلق کردند! او که حتی بیش از احمدی نژاد دچار توهم می نمود و بهترین زمان شبکه اول را به پخش چرندیاتش اختصاص داده بود، حضور همه گروه های لبنانی در سخنرانی احمدی نژاد را یک حماسه تاریخی خواند و البته اشاره نکرد که چرا همان مردمی که با پاکت های پول و به دعوت حزب شان در میدانی گرد آمده بودند، احمدی نژاد را به دلیل ذکر نام رفیق حریری با صدای بلند هو کردند!
آقای ضرغامی، صداوسیمایی که دروغگوی متوهمی مثل تو رییسش باشد، بهتر ازین نمی شود.
آقای ضرغامی، صداوسیمایی که دروغگوی متوهمی مثل تو رییسش باشد، بهتر ازین نمی شود.
اشتراک در:
پستها (Atom)