جنبش سبز پیروز می شود اگر فقط به میزان 10درصد از ترسی که حکومت کودتا از جنبش دارد، جنبش به خود باور داشته باشد؛ اگر فقط 10درصد از غیرت و ایستادگی و ازخودگذشتگی زندانیانی مثل بهزاد نبوی، صفایی فراهانی، احمد زیدآبادی و...در اعضای جنبش وجود داشته باشد؛ اگر فقط 10درصد از امید پوچ و واهی حکومت به پیروزی بر جنبش را، اعضای جنبش به پیروزی ساده خود بر حکومت داشته باشند؛ اگر فقط 10درصد از انرژی مصرفشده برای کوبیدن جنبش توسط خودیها را ذخیره کند و برای نابودکردن شخصیت سران جنبش و نادیده گرفتن حال و فداکاری امروزشان، مدام به گذشتههایشان نقب نزند؛ اگر فقط 10درصد هماهنگی ساندیسخورهای جیرهخوار را در حرکات یکدستش داشته باشد و...
۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
خمینی درست گفته: "زندان بزرگ ترین دانشگاه است"!
می گویید نه، خودتان ببینید:
جعفر پناهی به عنوان پرافتخارترین فیلمساز عرصه های جهانی ساکن ایران در زندان است؛ صفایی فراهانی به عنوان یک مدیر صنعتی موفق و معمار فوتبال ایران بعد از انقلاب که هنوز فیفا کرسی او را خالی نگه داشته، در زندان است؛ احمد زیدآبادی به عنوان یکی از بهترین و شجاع ترین روزنامه نگاران کشور در زندان است؛ بهزاد نبوی به عنوان زبده ترین و قدیمی ترین فعال سیاسی کشور که در هر دو رژیم تحربه زندان را دارد، در بند است؛ مصطفی تاج زاده به عنوان یکی از با تجربه ترین و قوی ترین مدیران اجرایی کشور با سابقه برگزاری معدود انتخابات سالم جمهوری اسلامی که جنتی و شورای نگهبانش را محکوم کرده است، در زندان است؛ به این افراد اضافه کنید ده ها استاد دانشگاه را که داخل زندان را خیلی قوی تر از دانشگاه ها با استادان فعلی شان کرده اند.
جعفر پناهی به عنوان پرافتخارترین فیلمساز عرصه های جهانی ساکن ایران در زندان است؛ صفایی فراهانی به عنوان یک مدیر صنعتی موفق و معمار فوتبال ایران بعد از انقلاب که هنوز فیفا کرسی او را خالی نگه داشته، در زندان است؛ احمد زیدآبادی به عنوان یکی از بهترین و شجاع ترین روزنامه نگاران کشور در زندان است؛ بهزاد نبوی به عنوان زبده ترین و قدیمی ترین فعال سیاسی کشور که در هر دو رژیم تحربه زندان را دارد، در بند است؛ مصطفی تاج زاده به عنوان یکی از با تجربه ترین و قوی ترین مدیران اجرایی کشور با سابقه برگزاری معدود انتخابات سالم جمهوری اسلامی که جنتی و شورای نگهبانش را محکوم کرده است، در زندان است؛ به این افراد اضافه کنید ده ها استاد دانشگاه را که داخل زندان را خیلی قوی تر از دانشگاه ها با استادان فعلی شان کرده اند.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه
سخنرانی و تفسیر نویسنده معروف ایتالیایی، روبرتو ساویانو درباره قتل ندا و ترانه موسوی
روبرتو ساویانو نویسنده جوان و شجاع ایتالیایی که به خاطرکتاب "گومورا" بارها تهدید به مرگ شده، در برنامه ای در شبکه Rai3 درباره ایران و مرگ زیبایی می گوید. اخیرا کتاب مجموعه مقالاتش طی 2004 تا 2009 با نام "زیبایی و جهنم" منتشر شده. ترجمه حرف هایش را می خوانید:
برای حفظ ایمان به تغییر چیزها، عده ای از جوانان ایرانی از مرجان ساتراپی که شاهکار پرسپولیس را درباره زندگی ایران کشیده، می خواهند از طرحهای او برای بزرگداشت ندا استفاده کنند. نتیجه کار تصویر زیبایی هست که در وبسایتها دست به دست می شود و تصویر خدایی را که دختربچه ای را در آغوش دارد، نشان می دهد. در هاله غبار، مرجان خدا را با چهره ریشو و آرامی کشیده که دختربچه ای را در آغوش گرفته. در واقع در بلاگها این دختربچه ندا است. خدا در این تصویر میگوید:" گریه نکن، تو بیهوده نمردی." این تصویر نماد این است که میشود بعد از مرگ ندا به مقاومت ادامه داد؛ مرگی چنین بیرحمانه. بلاگها با این تصویر و موبایل ها با تصاویر ضبط شده، به عنصر مخالف و منحصر به فرد راستینی برای نقل اتفاقهای جاری تبدیل شد؛ آنچه که رخ داده و دارد می افتد. به لطف همین بلاگها از داستان دیگری هم خبردار شدیم: ترانه موسوی، هم سن و سال ندا. ترانه هم مثل ندا راهپیمایی میکرد؛ در تظاهراتی که همه شان در اثر انتخابی خودجوش رخ میداد و صلح طلبانه بود. دستانشان را بلند میکردند اما اکثرا برای شادی. چون در ایران تظاهرات نه فقط به معنای سیاسی بلکه برای اجرای موسیقی هم ممنوع است و حتی نمی شود مهمانی با صدای بلند برگزار کرد. بنابراین بودن در خیابان کار زیبایی بود و اینکه تعداد زیادی از آدمها در خیابان باشند؛ آن هم نه برای مناسبتی مذهبی یا بزرگداشت شهدا. ترانه آنجاست. با یک حمله ناگهانی به همراه ده نفر دستگیر می شود و تعدادی از آنها به زندان منتقل می شوند. اما ترانه را نمی برند. پاسداران انقلاب او را به ساختمانی می برند، در حالی که او خیلی وحشت کرده. پاسداران همه چیزی برای کتک زدن دارند، باتوم، موتورسیکلت، قنداق تفنگ، کاسکت. او خیلی وحشت کرده. تعدادی از شاهدان را در اتاقی حبس می کنند. بعضی ها گفته اند او چندین بار در طول روز به مدت حدود ده روزتوسط چندین سرباز مورد تجاوز قرار گرفته. طبق آنچه که مخالفان میگویند، تجاوز یک ابزار نظام مند است از جانب دولت ایران. نه فقط برای زخمی و شکنجه کردن، بلکه برای نابودی شخصیت تظاهرکنندگان. کسی که از زندان آزاد میشود دیگر آن هاله انقلابی و شورشی را ندارد و حالت آدم شجاح موفق را ندارد. بلکه حالت فرد مورد تعرض قرارگرفته را دارد. مرد ان و زنان مورد تجاوز قرار گرفته اند. آنها میخواهند تجاوز یکجور قطعیت -ختم کلام- باشد برای کسی که تظاهر کرده و این قطعیت که از اعتراض ناشی نمیشود یا چیزی شبیه به این، بلکه از اعتراضی خاموش ناشی میشود. آدمی که در معرض چنین تعرضی قرار می گیرد، ماجرا را برای کس دیگری در خلوت و در تاریکی تعریف می کند . او هم برای کس دیگری و همینطور برای دیگران... چنین است که این رعب، خیلی خاموش است. ترانه بعد از اینهمه تجاوز رها شده و دچار خونریزی شده. پلیس او را به بیمارستان می برد. در بیمارستان پزشک می خواهد گزارش رد کند اما آنها که نمی خواهند ردی از این اتفاق باقی بماند او را بار دیگر به همان ساختمان نزدیک ساختمان دولت تهران می برند . خانواده اش که با تماسی تلفنی خبردار شده به بیمارستان می آید و توضیح می خواهد. پرستاری می گوید که او به اینجا آورده شده بود و نشیمنگاه و رحمش پاره شده بود. اعضای خانواده نمیدانند چه کنند. حتی این ماجرا را به دلیل وحشت منکر شده اند. طبق خبری که به مادرش داده شده چند روز بعد جنازه ترانه در حومه تهران پیدا می شود. از پهلو به پایین سوخته شده. چرا باید بدنی را سوزاند؟ در تهران مثل شهر اسکامپیا بدن را می سوزانند. (بدن دختری را در اسکامپیا سوزاندند که اسمش جلسومینا ورده بود که نامزد یکی از رهبران کامورا بود چون پناهگاه نامزدش را لو نداده بود. معلوم نشد با او چه کردند اما بدنش را سوزاندند. ) چون بدن شکنجه شده شاهدی بر شکنجه گری است اما بدن سوخته یک بدن سوخته است. هیچ مدرکی برایش وجود ندارد و فقط فرضیه برایش می شود داد. به این ترتیب ترانه در اثر تجاوز غرق در خون میمیرد و سوزانده میشود. بارها از خودم پرسیم چرا؟ چرا این کار را باید برای ترانه انجام میدادند؟ چه علتی انگیزه این همه خباثت و وحشیگری با یک دختر است؟ پاسخی برایش یافتم. شاید وقتی عکسش را ببینید، شما هم تایید کنید. ترانه بسیار زیباست، آراسته است؛ ته آرایشی دارد و زیبایی غرورانگیزی دارد. و این زیبایی جلب توجه کرده و همین بوده که باید مورد تجاوز قرار بگیرد تا جلویش گرفته شود. دقیقا همین زیبایی است که به شکلی باعث وحشت رژیم شده. چون همین زیبایی است سرزمین را از جهنم نجات می دهد. ترانه زیبا بود. ندا هم زیبا و آراسته بود و آرایش کردن را انتخاب کرده بود. البته مجبور به رعایت حجاب بود اما نسبت به زیبایی خود آگاه بود. آن زن هم آزاردهنده بود. او نمونه کسی است که تلفن به دست دارد، در تظاهرات اشرکت می کند و زنی است که تصمیم گرفته زندگی کند. بنابراین این که آنها را شهید بنامیم اشتباه بزرگی است چون در ایران در حرمت و پاسداشت لعنتی شهدا زندگی می کنند. اما آنها نمی خواستند که بمیرند، مانند شهدایی که در مدارس از آنها تعریف می کنند نبودند. آنها به هیچ وجه دلیلی برای مردن نداشتند بلکه می خواستند زندگی کنند. آنها فقط با یک هدف بزرگ تظاهرات کردند، برای آنکه مهمانی به پا کنند، همانطور که میخواهند لباش بپوشند آرایش کنند و پای تلفن صحبت کنند و حال بهتری داشته باشند. حال بهتر داشتن معنیش تظاهرات علیه دولت احمدی نژاد بود. دولتی که آنطور که مخالفان میگویند اثر انگشت دیجیتالی شان روی آنها مانده است. وقتی به آنها، ترانه و ندا نگاه می کنیم، به شکلی به یک جنبه مشترک می رسیم: زیبایی آنها پیروزی کسانی است که در حال حاضر تلاش می کنند حقوق مدنی ودموکراتیک را برای ایران به ارمغان بیاورند.
برای حفظ ایمان به تغییر چیزها، عده ای از جوانان ایرانی از مرجان ساتراپی که شاهکار پرسپولیس را درباره زندگی ایران کشیده، می خواهند از طرحهای او برای بزرگداشت ندا استفاده کنند. نتیجه کار تصویر زیبایی هست که در وبسایتها دست به دست می شود و تصویر خدایی را که دختربچه ای را در آغوش دارد، نشان می دهد. در هاله غبار، مرجان خدا را با چهره ریشو و آرامی کشیده که دختربچه ای را در آغوش گرفته. در واقع در بلاگها این دختربچه ندا است. خدا در این تصویر میگوید:" گریه نکن، تو بیهوده نمردی." این تصویر نماد این است که میشود بعد از مرگ ندا به مقاومت ادامه داد؛ مرگی چنین بیرحمانه. بلاگها با این تصویر و موبایل ها با تصاویر ضبط شده، به عنصر مخالف و منحصر به فرد راستینی برای نقل اتفاقهای جاری تبدیل شد؛ آنچه که رخ داده و دارد می افتد. به لطف همین بلاگها از داستان دیگری هم خبردار شدیم: ترانه موسوی، هم سن و سال ندا. ترانه هم مثل ندا راهپیمایی میکرد؛ در تظاهراتی که همه شان در اثر انتخابی خودجوش رخ میداد و صلح طلبانه بود. دستانشان را بلند میکردند اما اکثرا برای شادی. چون در ایران تظاهرات نه فقط به معنای سیاسی بلکه برای اجرای موسیقی هم ممنوع است و حتی نمی شود مهمانی با صدای بلند برگزار کرد. بنابراین بودن در خیابان کار زیبایی بود و اینکه تعداد زیادی از آدمها در خیابان باشند؛ آن هم نه برای مناسبتی مذهبی یا بزرگداشت شهدا. ترانه آنجاست. با یک حمله ناگهانی به همراه ده نفر دستگیر می شود و تعدادی از آنها به زندان منتقل می شوند. اما ترانه را نمی برند. پاسداران انقلاب او را به ساختمانی می برند، در حالی که او خیلی وحشت کرده. پاسداران همه چیزی برای کتک زدن دارند، باتوم، موتورسیکلت، قنداق تفنگ، کاسکت. او خیلی وحشت کرده. تعدادی از شاهدان را در اتاقی حبس می کنند. بعضی ها گفته اند او چندین بار در طول روز به مدت حدود ده روزتوسط چندین سرباز مورد تجاوز قرار گرفته. طبق آنچه که مخالفان میگویند، تجاوز یک ابزار نظام مند است از جانب دولت ایران. نه فقط برای زخمی و شکنجه کردن، بلکه برای نابودی شخصیت تظاهرکنندگان. کسی که از زندان آزاد میشود دیگر آن هاله انقلابی و شورشی را ندارد و حالت آدم شجاح موفق را ندارد. بلکه حالت فرد مورد تعرض قرارگرفته را دارد. مرد ان و زنان مورد تجاوز قرار گرفته اند. آنها میخواهند تجاوز یکجور قطعیت -ختم کلام- باشد برای کسی که تظاهر کرده و این قطعیت که از اعتراض ناشی نمیشود یا چیزی شبیه به این، بلکه از اعتراضی خاموش ناشی میشود. آدمی که در معرض چنین تعرضی قرار می گیرد، ماجرا را برای کس دیگری در خلوت و در تاریکی تعریف می کند . او هم برای کس دیگری و همینطور برای دیگران... چنین است که این رعب، خیلی خاموش است. ترانه بعد از اینهمه تجاوز رها شده و دچار خونریزی شده. پلیس او را به بیمارستان می برد. در بیمارستان پزشک می خواهد گزارش رد کند اما آنها که نمی خواهند ردی از این اتفاق باقی بماند او را بار دیگر به همان ساختمان نزدیک ساختمان دولت تهران می برند . خانواده اش که با تماسی تلفنی خبردار شده به بیمارستان می آید و توضیح می خواهد. پرستاری می گوید که او به اینجا آورده شده بود و نشیمنگاه و رحمش پاره شده بود. اعضای خانواده نمیدانند چه کنند. حتی این ماجرا را به دلیل وحشت منکر شده اند. طبق خبری که به مادرش داده شده چند روز بعد جنازه ترانه در حومه تهران پیدا می شود. از پهلو به پایین سوخته شده. چرا باید بدنی را سوزاند؟ در تهران مثل شهر اسکامپیا بدن را می سوزانند. (بدن دختری را در اسکامپیا سوزاندند که اسمش جلسومینا ورده بود که نامزد یکی از رهبران کامورا بود چون پناهگاه نامزدش را لو نداده بود. معلوم نشد با او چه کردند اما بدنش را سوزاندند. ) چون بدن شکنجه شده شاهدی بر شکنجه گری است اما بدن سوخته یک بدن سوخته است. هیچ مدرکی برایش وجود ندارد و فقط فرضیه برایش می شود داد. به این ترتیب ترانه در اثر تجاوز غرق در خون میمیرد و سوزانده میشود. بارها از خودم پرسیم چرا؟ چرا این کار را باید برای ترانه انجام میدادند؟ چه علتی انگیزه این همه خباثت و وحشیگری با یک دختر است؟ پاسخی برایش یافتم. شاید وقتی عکسش را ببینید، شما هم تایید کنید. ترانه بسیار زیباست، آراسته است؛ ته آرایشی دارد و زیبایی غرورانگیزی دارد. و این زیبایی جلب توجه کرده و همین بوده که باید مورد تجاوز قرار بگیرد تا جلویش گرفته شود. دقیقا همین زیبایی است که به شکلی باعث وحشت رژیم شده. چون همین زیبایی است سرزمین را از جهنم نجات می دهد. ترانه زیبا بود. ندا هم زیبا و آراسته بود و آرایش کردن را انتخاب کرده بود. البته مجبور به رعایت حجاب بود اما نسبت به زیبایی خود آگاه بود. آن زن هم آزاردهنده بود. او نمونه کسی است که تلفن به دست دارد، در تظاهرات اشرکت می کند و زنی است که تصمیم گرفته زندگی کند. بنابراین این که آنها را شهید بنامیم اشتباه بزرگی است چون در ایران در حرمت و پاسداشت لعنتی شهدا زندگی می کنند. اما آنها نمی خواستند که بمیرند، مانند شهدایی که در مدارس از آنها تعریف می کنند نبودند. آنها به هیچ وجه دلیلی برای مردن نداشتند بلکه می خواستند زندگی کنند. آنها فقط با یک هدف بزرگ تظاهرات کردند، برای آنکه مهمانی به پا کنند، همانطور که میخواهند لباش بپوشند آرایش کنند و پای تلفن صحبت کنند و حال بهتری داشته باشند. حال بهتر داشتن معنیش تظاهرات علیه دولت احمدی نژاد بود. دولتی که آنطور که مخالفان میگویند اثر انگشت دیجیتالی شان روی آنها مانده است. وقتی به آنها، ترانه و ندا نگاه می کنیم، به شکلی به یک جنبه مشترک می رسیم: زیبایی آنها پیروزی کسانی است که در حال حاضر تلاش می کنند حقوق مدنی ودموکراتیک را برای ایران به ارمغان بیاورند.
اشتراک در:
پستها (Atom)